معنی از یاران عیسی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
عیسی. [سا] (اِخ) ابن جریر صفری. از امرای صفریه در سجلماسه بود و بسال 155 هَ. ق. به دست برخی از یاران خود کشته شد. (از الاعلام زرکلی از ابن اثیر ج 6 ص 3).
عیسی. [سا] (اِخ) ابن دینار. محدث است. رجوع به ابوعلی (عیسی...) شود.
عیسی. [سا] (اِخ) ابن محمد. محدث است. رجوع به ابومحمد (عیسی...) شود.
عیسی. [سا] (اِخ) ابن ابراهیم. محدث. رجوع به ابویحیی (عیسی...) شود.
عیسی. [سا] (اِخ) ابن عبداﷲبن حکم. محدث است. رجوع به ابوموسی (عیسی...) شود.
عیسی. [سا] (اِخ) ابن سالم. محدث است. رجوع به ابوموسی (عیسی...) شود.
عیسی. [سا] (اِخ) ابن سلیمان شیزری. محدث است. رجوع به اموسی (عیسی...) شود.
عیسی. [سا] (اِخ) ابن موسی قرشی. محدث است. رجوع به ابومحمد (عیسی...) شود.
عیسی. [سا] (اِخ) ابن ابراهیم سیار، مولی قریش. محدث. رجوع به ابوعمرو (عیسی...) شود.
عیسی. [سا] (اِخ) ابن صبیح، ملقب به مزدار.از معتزلیان بود. رجوع به ابوموسی (عیسی...) شود.
عیسی. [سا] (اِخ) ابن محمدبن ایوب، ملقب به شرف الدین. رجوع به عیسی (ابن الملک العادل محمد...) شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
یا عیسی دهقان. شراب انگوری. یا عیسی ره نشین. آفتاب، شعاع پرتو آفتاب، طبیب حاذق. یا عیسی شش ماهه. میوه ای که تا شش ماه پخته شود و برسد (عموما)، انگور (خصوصا) . یا عیسی نه ماهه. خوشه انگوری که از آن شراب سازند، شراب انگوری. یا عیسی هر درد. شراب انگوری.
واژه پیشنهادی
دوستان، همراهان
معادل ابجد
420